Sunday, May 18, 2008
پرستار مامان بزرگ
داستان سکسی پرستار مامان بزرگ
وقتی که صحبت مامانم با تلفن که با مامان بزرگم صحبت میکرد تموم شد رو به من کرد و گفت:
_پاشو برو یه ذره خرید کن برو پیش مامان بزرگت.
_واسه چی؟
_اون پرستاره قراره که امروز بیاد
_پرستار کیه دیگه؟
_ای بابا.مگه خبر نداری؟
_از چی؟
_واسه مامان بزرگت پرستار گرفتیم.
_چرا نمیاد پیش ما زندگی کنه؟
_به خدا صد بار بهش گفتم ولی حاضر نمیشه بیاد.میگه نمی خوام مزاحمتون بشم.از طرفی خونه ای تو توش باشی دیگه نمیشه که مامان بزرگت بیاد!!
_چرا…؟
_هیچی. وقتی که صدایه ضبط رو تا آخرش زیاد میکنی!!همسایه ها از سر درد میان در خونه شکایتت رو میکنن!!چه برسه به اون بنده خدا.
_خوب بابا…تو هم که همش منتظری که یه چی بشه گیر بدی به ما… ولمون کن دیگه!!حالا چی باید بخرم؟
_وایسا الان واست لیست میکنم…
لیست رو گرفتم و رفتم بیرون.خرید کردم و رفتم خونه مامان بزرگم در رو باز کردم و رفتم تو.مامان بزرگم تو آشپز خونه بود.
_سلام خانوم خوشگله!!
_سلام مادر.خوبی؟
_من خوبم.تو خوبی؟
_منم خوبم.
_این جا چیکار میکنی؟
_این دختره میخواد بیاد.گفتم یه چایی واسش بزارم.
_دختره کیه؟
_پرستارم دیگه…
_آها…
_یکی از همسایه ها بهم معرفیش کرد.بنده خدا وضع زندگیشون یه کمی ضعیفه این دختره با سه تا داداشاش کار میکنن تا زندگی رو بچرخونن.
_ببین مامانی من میخوام برم باید برم یه جایی کار دارم.بازم بهت سر میزنم.
دو سه هفته ای که گذشت یه دفعه به سرم زد که پاشم برم خونه مادر بزرگم این پرستاره رو ببینم. طبق معمول تا رسیدم دم خونه مادر بزرگم کلید انداختم و در رو باز کردم و رفتم تو. جلویه در یه جفت کفش زنونه بود تو نمیری فهمیدم که پرستارست. وقتی که رفتم تو مادر بزرگم رو دیدم که سر جایه همیشه گیش خوابیده.ولی… پرستاره کو…؟
یه دفعه نگاهم به در اتاق افتاد.یواش رفتم جلو و در و یه ذره باز کردم.دیدم لخت واساده جلویه آینه و داره شرت و کرستش رو تنش میکنه.مثل این که تازه خریده بود.یه شرت و کرست سفید.یواش رفتم بیرون خونه و زنگ زدم.
بعد از چند لحظه پرستاره اومد پشت آیفون…
_کیه؟
_منم.
_شما؟
_من خودم هستم!!
_خودم کیه؟
_باز کن. اومدم مامان بزرگم رو ببینم.
_اوا خدا مرگم بده ببخشید نشناختم ها…
_(یواش گفتم)چرا مرگ؟حیف نیست اون هیکلت بره زیره خاک!!
_چیزی گفتین؟
_نه…نه… با خودم بودم. خانوم شما با تلفن که با من صحبت نمی کنین باز کنین دیگه
در و باز کرد و دوباره رفتم تو.اومد دم در یه چادر سفید سرش بود که به راحتی میشد سینه هاش و پاهاش رو دید. اومد جلو
_سلام آقا….
_گفتم که من خودم هستم
_یه لبخندی زد و گفت : سلام آقایه خودم
_سلام خانوم خودم!! نه… چیز… ببخشید… یعنی سلام خانوم پرستار خوبین؟
_بازم یه لبخندی زد و گفت : ممنون.خوبم. بفرمایین
رفتم تو هنوز مادر برزگم خواب بود. رو به من کرد و گفت…
_میخوایین بیدارشون کنم؟
_نه… نه… اصلا.خیلی وقته که خوابه؟
_حدود 1 ساعتی میشه.بهش قرص خواب دادم.
_پس حالا حالا ها خوابه…
_بله
_اگه میشه یه چیزی بیارین من بخورم.آخه منم سن و سالی ازم گذشته نمی تونم زیاد راه برم.خسته میشم!!
_بله.شما که تو این سن و سال اینقدر حاضر جوابین وقتی که جون بودین چی بودین!!
تا رفت یه چایی برام بریزه منم رفتم تو اتاقی که داشت شرت و کرستش رو تنش میکرد.یه ذره از شورتش از تو کشو زده بود بیرون. کشو رو باز کردم هر دو تاش رو آوردم بیرون.بو کردم.انگار که تو شرتش عطر میزاره.بویه قشنگی میداد.شرت رو مالیدم به کیرم تا اونم یه فیضی ببره!! بی چشم و رو تا شرت خورد بهش سریع دوباره شروع کرد به آنتن دادن!!. داشتم با شرت و کرست حال میکردم که یه دفعه بی اخیار چشمم باز شد و دیدم که دختره واساده دم در و داره منو نگاه میکنه…
نمیدونستم که باید خجالت بکشم یا نه؟ سینی چایی رو گذاشت زمین و اومد به طرف من…
_واسه چی اومدین تو این اتاق؟
_همین طوری.میخواستم چیزی بردارم.
_حتما اون چیز هم سوتین منه!!
_دیدم که کشو بازه منم خواستم ببندمش که…
_نمی خواد چیزی بگین.خدا رو شکر هم که کم نمی آری
_اصلا تو ذات من چیزی به نام کم آوردن نیست
_دوستشون داری؟
_چی رو؟
_همینایی که دستته!!؟
_ها… آره.ببین چه آدم هایی پیدا میشن.خودش رو میخورن پوستش رو میندازن واسه بقیه!!
خنده ای کرد و اومد من رو بغل کرد.(منم که گفته بودم هیچ وقت از هیچی کم نمی آرم) بغلش کردم و شروع کردم به بوسیندن گردنش.چادرش داشت از رو سرش لیز میخورد و آخرش هم افتاد رو زمین.دستم یه ذره سرد بود بردم زیر لباسش و کمرش رو می مالوندم. یه آه نازی کشید و خوابید رو زمین و من رو هم کشید رویه خودش.لبام تو لباش بود و داشتم لباش رو میخوردم.دستش رو برد سمت کیرم.داشت از رو شلوار کیرم رو می مالید.یه غلطی زد و من رو گذاشت زیر و خودش اومد رو من.پیرهنم رو باز کرد.رفت سراغ سینه هام.تا حالا کسی برام این کار رو نکرده بود.داشت سینه هام رو میخورد و گاهی هم موهایه سینه ام رو میبرد تو دهنش.داشتم حال عجیبی میکردم.رفت پایین و شلوارم رودر آورد و داشت از رو شرتم کیرم رو میلیسید.دیگه نمیتونستم صبر کنم.شرتم رو در آوردم و با چشمام بهش اشاره کردم که شروع کنه.اول از تخمم شروع کرد.اومد بالاتر و رفت سراغ کیرم.
آه… چه ساکی میزد.مثل وحشی ها افتاده بود به جون کیرم.بعد از چند دقیقه بلندش کرد و خوابوندمش و رفتم روش…
یه راست رفتم سراغ سینه هاش و کرستی که تازه تنش کرده بود رو در آوردم و افتادم به جونش.خیلی حشری شده بود.موهام رو گرفته بود تو دستش و سرم رو به سینه هاش فشار میداد.بعد سرم رو به طرف پایین حول میداد.منم رفتم پایین تر و دامنش رو دادم بالا.کسش عجب چشمکی بهم میز.شرتش رو زدم کنار.اول کسش رو بو کردم بویه شرتش رو میداد.کسش یه کم خیس شده بود.با این حال شروع کردم به خوردنش.زبونم رو انداخته بودم وسطش و چشمام رو هم بسته بودم…
بعد از مدتی بلند شدم و اون رو هم پشت به خودم قرار دادم.کیرم رو گذاشتم دم کسش و یه دفعه حول دادم تو…
کم کم عقب جلو کردن رو شروع کرده بود.چشمم به شرت و کرستی افتاد که از کشو برداشته بودمشون.شرتش رو انداختم دور گردنم و کرستش رو هم کردم و تو دهنم و با دندونام نگرشون داشتم. آبم داشت می اومد.کیرم و کشیدم بیرون و آبم رو ریختم رو کمرش…
بعد از چند لحظه بر گشت و یه نگاهی بهم انداخت و گفت:
_خیلی حال داد… مگه نه؟
_آره کس طلا… خیلی حال داد
_اون رو چرا انداختی دور گردنت؟
_هیچی… همین طوری
بلند شدیم و خودمنون رو جمع و جور کردیم و از اتاق رفتیم بیرون.مامان بزرگم هنوز خوابیده بود….
_نگفتی اسمت چیه؟
_20بار گفتم که.من خودم هستم!!
_لوس نشو دیگه.اگه لوس بشی دیگه کسم تورو دوست نداره ها!!
_من قربون او کس خوشگلت برم… بابک… اسمم بابک.
_می مردی این رو زود تر بگی.منم نازنین هستم.
از اون ماجرا 3 ماه میگذره الان مادر بزرگم فوت کرده و ولی من هنوز با نازنین هستم.
وقتی که صحبت مامانم با تلفن که با مامان بزرگم صحبت میکرد تموم شد رو به من کرد و گفت:
_پاشو برو یه ذره خرید کن برو پیش مامان بزرگت.
_واسه چی؟
_اون پرستاره قراره که امروز بیاد
_پرستار کیه دیگه؟
_ای بابا.مگه خبر نداری؟
_از چی؟
_واسه مامان بزرگت پرستار گرفتیم.
_چرا نمیاد پیش ما زندگی کنه؟
_به خدا صد بار بهش گفتم ولی حاضر نمیشه بیاد.میگه نمی خوام مزاحمتون بشم.از طرفی خونه ای تو توش باشی دیگه نمیشه که مامان بزرگت بیاد!!
_چرا…؟
_هیچی. وقتی که صدایه ضبط رو تا آخرش زیاد میکنی!!همسایه ها از سر درد میان در خونه شکایتت رو میکنن!!چه برسه به اون بنده خدا.
_خوب بابا…تو هم که همش منتظری که یه چی بشه گیر بدی به ما… ولمون کن دیگه!!حالا چی باید بخرم؟
_وایسا الان واست لیست میکنم…
لیست رو گرفتم و رفتم بیرون.خرید کردم و رفتم خونه مامان بزرگم در رو باز کردم و رفتم تو.مامان بزرگم تو آشپز خونه بود.
_سلام خانوم خوشگله!!
_سلام مادر.خوبی؟
_من خوبم.تو خوبی؟
_منم خوبم.
_این جا چیکار میکنی؟
_این دختره میخواد بیاد.گفتم یه چایی واسش بزارم.
_دختره کیه؟
_پرستارم دیگه…
_آها…
_یکی از همسایه ها بهم معرفیش کرد.بنده خدا وضع زندگیشون یه کمی ضعیفه این دختره با سه تا داداشاش کار میکنن تا زندگی رو بچرخونن.
_ببین مامانی من میخوام برم باید برم یه جایی کار دارم.بازم بهت سر میزنم.
دو سه هفته ای که گذشت یه دفعه به سرم زد که پاشم برم خونه مادر بزرگم این پرستاره رو ببینم. طبق معمول تا رسیدم دم خونه مادر بزرگم کلید انداختم و در رو باز کردم و رفتم تو. جلویه در یه جفت کفش زنونه بود تو نمیری فهمیدم که پرستارست. وقتی که رفتم تو مادر بزرگم رو دیدم که سر جایه همیشه گیش خوابیده.ولی… پرستاره کو…؟
یه دفعه نگاهم به در اتاق افتاد.یواش رفتم جلو و در و یه ذره باز کردم.دیدم لخت واساده جلویه آینه و داره شرت و کرستش رو تنش میکنه.مثل این که تازه خریده بود.یه شرت و کرست سفید.یواش رفتم بیرون خونه و زنگ زدم.
بعد از چند لحظه پرستاره اومد پشت آیفون…
_کیه؟
_منم.
_شما؟
_من خودم هستم!!
_خودم کیه؟
_باز کن. اومدم مامان بزرگم رو ببینم.
_اوا خدا مرگم بده ببخشید نشناختم ها…
_(یواش گفتم)چرا مرگ؟حیف نیست اون هیکلت بره زیره خاک!!
_چیزی گفتین؟
_نه…نه… با خودم بودم. خانوم شما با تلفن که با من صحبت نمی کنین باز کنین دیگه
در و باز کرد و دوباره رفتم تو.اومد دم در یه چادر سفید سرش بود که به راحتی میشد سینه هاش و پاهاش رو دید. اومد جلو
_سلام آقا….
_گفتم که من خودم هستم
_یه لبخندی زد و گفت : سلام آقایه خودم
_سلام خانوم خودم!! نه… چیز… ببخشید… یعنی سلام خانوم پرستار خوبین؟
_بازم یه لبخندی زد و گفت : ممنون.خوبم. بفرمایین
رفتم تو هنوز مادر برزگم خواب بود. رو به من کرد و گفت…
_میخوایین بیدارشون کنم؟
_نه… نه… اصلا.خیلی وقته که خوابه؟
_حدود 1 ساعتی میشه.بهش قرص خواب دادم.
_پس حالا حالا ها خوابه…
_بله
_اگه میشه یه چیزی بیارین من بخورم.آخه منم سن و سالی ازم گذشته نمی تونم زیاد راه برم.خسته میشم!!
_بله.شما که تو این سن و سال اینقدر حاضر جوابین وقتی که جون بودین چی بودین!!
تا رفت یه چایی برام بریزه منم رفتم تو اتاقی که داشت شرت و کرستش رو تنش میکرد.یه ذره از شورتش از تو کشو زده بود بیرون. کشو رو باز کردم هر دو تاش رو آوردم بیرون.بو کردم.انگار که تو شرتش عطر میزاره.بویه قشنگی میداد.شرت رو مالیدم به کیرم تا اونم یه فیضی ببره!! بی چشم و رو تا شرت خورد بهش سریع دوباره شروع کرد به آنتن دادن!!. داشتم با شرت و کرست حال میکردم که یه دفعه بی اخیار چشمم باز شد و دیدم که دختره واساده دم در و داره منو نگاه میکنه…
نمیدونستم که باید خجالت بکشم یا نه؟ سینی چایی رو گذاشت زمین و اومد به طرف من…
_واسه چی اومدین تو این اتاق؟
_همین طوری.میخواستم چیزی بردارم.
_حتما اون چیز هم سوتین منه!!
_دیدم که کشو بازه منم خواستم ببندمش که…
_نمی خواد چیزی بگین.خدا رو شکر هم که کم نمی آری
_اصلا تو ذات من چیزی به نام کم آوردن نیست
_دوستشون داری؟
_چی رو؟
_همینایی که دستته!!؟
_ها… آره.ببین چه آدم هایی پیدا میشن.خودش رو میخورن پوستش رو میندازن واسه بقیه!!
خنده ای کرد و اومد من رو بغل کرد.(منم که گفته بودم هیچ وقت از هیچی کم نمی آرم) بغلش کردم و شروع کردم به بوسیندن گردنش.چادرش داشت از رو سرش لیز میخورد و آخرش هم افتاد رو زمین.دستم یه ذره سرد بود بردم زیر لباسش و کمرش رو می مالوندم. یه آه نازی کشید و خوابید رو زمین و من رو هم کشید رویه خودش.لبام تو لباش بود و داشتم لباش رو میخوردم.دستش رو برد سمت کیرم.داشت از رو شلوار کیرم رو می مالید.یه غلطی زد و من رو گذاشت زیر و خودش اومد رو من.پیرهنم رو باز کرد.رفت سراغ سینه هام.تا حالا کسی برام این کار رو نکرده بود.داشت سینه هام رو میخورد و گاهی هم موهایه سینه ام رو میبرد تو دهنش.داشتم حال عجیبی میکردم.رفت پایین و شلوارم رودر آورد و داشت از رو شرتم کیرم رو میلیسید.دیگه نمیتونستم صبر کنم.شرتم رو در آوردم و با چشمام بهش اشاره کردم که شروع کنه.اول از تخمم شروع کرد.اومد بالاتر و رفت سراغ کیرم.
آه… چه ساکی میزد.مثل وحشی ها افتاده بود به جون کیرم.بعد از چند دقیقه بلندش کرد و خوابوندمش و رفتم روش…
یه راست رفتم سراغ سینه هاش و کرستی که تازه تنش کرده بود رو در آوردم و افتادم به جونش.خیلی حشری شده بود.موهام رو گرفته بود تو دستش و سرم رو به سینه هاش فشار میداد.بعد سرم رو به طرف پایین حول میداد.منم رفتم پایین تر و دامنش رو دادم بالا.کسش عجب چشمکی بهم میز.شرتش رو زدم کنار.اول کسش رو بو کردم بویه شرتش رو میداد.کسش یه کم خیس شده بود.با این حال شروع کردم به خوردنش.زبونم رو انداخته بودم وسطش و چشمام رو هم بسته بودم…
بعد از مدتی بلند شدم و اون رو هم پشت به خودم قرار دادم.کیرم رو گذاشتم دم کسش و یه دفعه حول دادم تو…
کم کم عقب جلو کردن رو شروع کرده بود.چشمم به شرت و کرستی افتاد که از کشو برداشته بودمشون.شرتش رو انداختم دور گردنم و کرستش رو هم کردم و تو دهنم و با دندونام نگرشون داشتم. آبم داشت می اومد.کیرم و کشیدم بیرون و آبم رو ریختم رو کمرش…
بعد از چند لحظه بر گشت و یه نگاهی بهم انداخت و گفت:
_خیلی حال داد… مگه نه؟
_آره کس طلا… خیلی حال داد
_اون رو چرا انداختی دور گردنت؟
_هیچی… همین طوری
بلند شدیم و خودمنون رو جمع و جور کردیم و از اتاق رفتیم بیرون.مامان بزرگم هنوز خوابیده بود….
_نگفتی اسمت چیه؟
_20بار گفتم که.من خودم هستم!!
_لوس نشو دیگه.اگه لوس بشی دیگه کسم تورو دوست نداره ها!!
_من قربون او کس خوشگلت برم… بابک… اسمم بابک.
_می مردی این رو زود تر بگی.منم نازنین هستم.
از اون ماجرا 3 ماه میگذره الان مادر بزرگم فوت کرده و ولی من هنوز با نازنین هستم.
منو خالم
منو خالم
تابستون بود و ما رفته بودیم شهرستان که یه سری به خانواده مادرم زده باشیم. اونجا من دوتا خاله و یه مادربزرگ دارم. یکی از خاله هام دوتا دختر کوچولو و اون یکی خالم یه دختره کوچیک و یه پسر داره که یه سال از من کوچیکتره. من وقتی میرم اونجا میرم خونه اون خالم که پسر داره و دخترخالم هم میره خونه اون خالم که با خواهرم و اون یکی دختر خاله هام بازی کنه. خالم یه زنه 35 سالس با یه کونه خیلی بزرگ و سینه های خیلی گنده. قدش ولی کوتاه. پسر خالم هفته ای دو روز به مدت 3 ساعت کلاس داشت و من اون موقع با خالم تنها بودم. اون کونش که جلوی من بازی میکرد منو بد جوری حشری میکرد. یه بار که پسر خالم رفته بود کلاس دیدم خالم داره میره حموم. بالای دره حموم هم یه شیشه هستش که توی حموم کاملا پیداس.خالم هم معمولا جلوی من زیاد خودشو جمع و جور نمیکرد و از صحبتای مامانم فهمیده بودم که بین خواهر زاده هاش منو از همه بیشتر دوست داره. موقعی هم که خواستم واسه اولین بار که از سفر اومدیم ببینمش منو قشنگ تو سینه هاش فشار داد که سریع شق کردم. با خودم عهد کرده بودم که تو این سفر حتما بکنمش واسه همین اسپری هم همرام برده بودم.
خالم گفتش که اوم میره حموم منم پشته کامپیوتر بودم. تا اینو شنیدم منتظر شدم که بره حموم. رفتم سراغ لباس زیراش و یه جق مفصل روشون زدم و با یکیشون کیرمو تمیز کردم.حموم خالمینا تقریبا کوچیکه و اونا لباساشونو بیرون می پوشن و لباساشون بیرون از حموم میذارن که خیس نشه. منم رفتم و تمام لباسایی که خالم قراره بپوشرو بو کردمو مالیدم به کیرم و شرت و کرستشو جوری گذاشتم که بفهمه بهشون دست زدم. یدفعه یاد پنجره حموم افتادم و سریع پریدم یه صندلی آوردمو گذاشتم زیر پامو شروع کردم به دید زدن خالم. واااااااااای ی ی چه کونی داشت عجب سینه های گنده ای داشت. داشت خودشو میشست و اصلا متوجه من نبود منم شق کرده بودم اساسی. دیگه هیچی حالیم نشد و فقط داشتم نیگا میکردم. یدفعه آبو بستو داشت میومد حولشو ور داره منم سریع صندلیمو ور داشتم گذاشتم اونور.بعدش که از حموم اومد بیرون مطمئن بودم که فهمیده به شرتو کرستش دست زدم. گفتم من دارم میرم حموم خاله!!
پاشدم رفتم حومو و اونجا کلی با لباس زیرای خیس خالم حال کردم. خودمو شستم و یدفعه گفتم خاله میشه بیای پشته منو بشوری آخه با این لیفا عادت ندارم. منم که شق کرده بودم و از شرت همه چی معلوم بود.خالم اومد تو گفت دوش بزن رو شیر که خیس نشم منم همین کارو کردم. تا اومد تو چشمش به کیره باد کرده من افتاد و بی خیال خودشو نشون داد.منم پشتمو کردم بهش و گفتم اگه میشه پشته منو بشور. اونم شروع کرد گفت تموم شد گفتم اگه میشه پشت رونمم بشورین اونم شست گفتم اگه میشه پشتمو زیره آب هم بشورین قبول کرد و پشتمو شست گفت فرمایش دیگه ندارین گفتم چرا بی زحمت یه لحظه. گفت چی کار داری؟ گفتم یه سواله. گفت بپرس. شرتمو کشیدم پایین و گفتم اندازش از واسه عمو(شوهر خالم) بزرگتره یا کوچیکتره.با خنده گفت واسه تو بزرگتره اون موقع ها که پوشک بهت میبستم معلوم بود چی میشی. گفتم یه خواهش دیگه دارم ازت. گفت بگو. گفتم شما که منو خیلی دوس دارین منم شمارو خیلی دوس دارم میشه برام جق بزنین. یه نگاه بهم کرد که یعنی خیلی پروریی گفتش نه. گفتم تورو خدا. گفت نمیشه. گفتم فقط همین یه دفعه ما که سالی یه بار بیشتر همدیگرو نمیبینیم. گفت باشه فقط همین یه دفعه. کلی خوشحال شدم و پریدم بوسش کردم. گفت نکن خیس میشم!!! شروع کرد برام جق زدن. باورتون نمیشه که چه حالی میداد.گفتم میشه یذره چربش کنی که بیشتر حال بده. با یه نگاه باحال گفت که آره میشه!! یذره از آب دهنش ریخت روش .وااااااااااای ی ی ی ی چه حالی میداد.دیدم داره آبم میاد گفتم داره میاد اگه میشه بذار تو دستت بیاد. گفت باشه. منم با تمام فشار آبمو خالی کردم تو دستش انقدر فشارش زیاد بود که یذرش ریخت رو بلیزش من داشتم حال میکردم که گفت ببین چی کار کردی!! منم گفتم ببخشید. دستشو شست و بلیزشو همونجا در آورد و شستش. خالم با یه کرست جلوم داشت لباس میشست. منم با تمام پروگری دستمو کردم تو کرستشو با سینه هاش بازی میکردم اونم مخالفتی نکرد و بعد از اینکه لباسشو شست از حموم رفت بیرون و گفت فکر نکنی هر دفعه همین برنام هستشا!!!
از حموم که اومدم بیرون رفتم پیشه خالم یه بوسش کردم و گفتم ممنون.
گفت: دیگه از این خبرا نیست! تازه بلیزمم کثیف کردی.
ما میدونستم که خوشش اومده. منم از اون لحظه رفتم پی یک نقشه درستو حسابی که بکنمش. پنجشنبه ها عموم با دوستاش میرفت کوه و این پنجشنبه هم پسر خالم امتحان داشت بعدشم کلاس باید میرفت. منم گفتم به خودم که اگه امروز نکنم دیگه نمیتونم!!!
ساعت 6 بود که با خالم تنها شدم سریع پاشدم به کیرم اسپری زدم و رفتم یه خیار هم از تو یخچال ورداشتم و گذاشتم تو جیبم. رفتم تو اتاق خالم و دیدم خالم خوابه.(معمولا چون هوا گرم بود با شرتو کرست میخوابید) دیدم بعله ایندفعه هم مثل همیشه با شرتو کرست خوابیده.
منم پیرهنمو در آوردم شلوارمم همچنین خیارم ورداشتمو گذاشتم زیره بالش.
رفتم کنار خالم خوابیدم و یواش یواش خودمو بهش نزدیک کردم. با اولین تماسه بدنم با بدنش بیدار شد ولی خودشو به خواب زده بود.
منم دیدم که موقعیت جوره خودمو بهش نزدیک تر کردم دیگه نمیتونست تظاهر به خواب بودن کنه. یدفعه از جاش بلند شد و گفت تو چقدر پررویی.
گفتم خاله الان که کسی نیستش میتونیم مال هم باشیم.
گفت خفه شو بابا.
گفتم تورو خدا.
گفت خیلی پروریی.
منم سریع بغلش کردمو شروع کردم ازش لب گرفتن یه کاری میکرد که مثلا دوست نداره من بهش دست بزنم. منم سریع کرستو شرتشو در آوردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش چه آهو اوهی راه انداخته بود انقدر خوردم که خودش گفت بسه برو پایین تر!
منم رفتم سراغه اون کسش که انگار همین الان اصلاحش کرده بود. یدونه مو هم نداشت منم شروع کردم به خوردن کسش. از کسش همینجوری آب میومد منم با یک انگشت تو کسش کرده بودم و با دهن چوچولشو میخوردم. خیاری که آماده کرده بودمو ور داشتمو کردم تو کسش یه آه ه ه ه بلند کشید و بدنش لرزید فکر کنم به خاطر سردی خیاره بود.
با دهنم میخوردم و با خیاره کسشو میگاییدم دیگه آه کشیدناش تبدیل شده بود به جیغ و با یه لرزش ارضا شد.
گفتم چه طور بود خاله جون؟
گفت: عالی بود تا حالا همچین تجربه ای نداشتم انگار با دو نفر دارم حال میکنم.
گفتم شما نمیخوری؟؟
گفت چرا بده میخورم برات.
منم کیرمو دادم دستشو شروع کرد به ساک زدن. خیلی حال میداد.
بعده 5 دقیقه گفتم بسه. رفتم نشستم لای پاش و کردم تو کسش یه دفعه ای.
گفت: وحشی کسم جر خورد اندازه کیرتو ببین بعدا بکن تو کسم. منم اون تو یذره نیگر داشتم بعد شروع کردم به تلمبه زدن.
گفتم میخوای خیارم بکنم تو کونت گفت تا حالا تجربه نکردم دوتایی.
گفتم خیلی بهت حال میده!! گفتم به حال سجده به خواب تا بتونم راحت بکنمت. اونم اطاعت کرد.
اول با آب کسش خیارو چرب کردمو کردم تو کونش. یه آخ گفت که کلی حال کردم.
خیارو کامل کردم تو کونش که گفت بسه بکشش بیرون گفتم نه صبر کن حال میده. گفت نمیخوام درد داره. گفتم الان دردش خوب میشه.
یذره وایستادم بعدش شروع کردم به تلمبه زدن. میخواستم سرویسش کنم اساسی. گفتم خوبه. هیچی نگفت.
حالا وقتش بود که کیرمو بکنم تو کسش یه دفعه محکم یا تمتم توان کردم تو کسش نفسش بند اومده بود و تکون نمیخورد.
گفتم خوبه؟؟ حال میده؟؟ دارم کسو کونتو با هم میکنم!!!! یه دفعه اونم حشری شد.. آررره ... خوبه محکم تر بکن.... جرم بده.... منم محکمو محکم تر میکردمش تا جایی که حس کردم بازم داره ارضا میشه. کردمو کردم تا ارضا شد. گفتم حالا جاها عوض. کیرمو از تو کسش چپوندم تو کونش و خیارو کردم تو کسش. یه آخ دیگه گفت و آروم شد. عینه خر داشتم تلمبه میزدم. دستم خسته شده بودو داشت آبم میومد خیارو محکم کردم تو کسش و ولش کردم خیار رفت تو کسش و دستمو گذاشتم جلوش که در نیاد.
داشت دیگه التماس میکرد: بسمه... تورو خدا بسه... دارم جر میخورم... منم میگفتم : آره جر بخور....محکمتر میکردمش واقعا از حال رفته بود منم داشت آبم میومد کیرمو از تو کونش کشیدم بیرونو کرئم تو دهنش و همه آبمو تو دهنش خالی کردم و اونم مجبور شد همشو بخوره. گفتم یذره زور بزن تا خیاره در بیاد. زور که زد خیاره از تو کسش پرید بیرون. کیرمو که داشت میخوابید کردم تو کسشو خودم خوابیدم روش گفتم چه طور بود؟؟
گفت عالی بود فقط جای اون خیاره یه کیره دیگه بود بیشتر حال میداد. منم گفتم اونم به موقش. کیرمو از تو کسش کشیدم بیرونو خودمونو جمع و جور کردیم تا کسی شک نکنه!!!
شب که شد بدجوری کمر درد گرفته بودم و زود رفتم خوابیدم. پسر خالم که یه سال از من کوچیکتره ولی از نظر عقلی هیچی بارش نیست و احمقه یه ذره .
منم گفتم از این موقعیت استفاده کنم و کاری کنم دو نفری مادرشو بگائییم .
شب که اومد بخوابه گفتم یادته یه زمانی راجع به بچه دار شدنو اینجور چیزا با هم حرف میزدیم .
گفتش آره یادمه .
گفتم می خوای یه نفرو جور کنم که با هم بکنیمش .
گفت مگه میتونی .
گفتم آره به شرطه اینکه غیرتو اینجور چیزارو بذاری کنار .
گفت حالا تو بگو کیه بعد .
گفتم تو کاریت نباشه فردا جورش میکنم .
گفت باشه .
گفتم حالا که قراره فردا با هم بکنیمش کیرتو ببینم چقدره !
گفت اول تو نشون بده .
منم شلوارمو کشیدم پایینو کیرمو که خوابیده بود بهش نشون دادم گفتم حالا تو بکش پایین ببینم .
کشید پایین و کیرشو دیدم شق کرده بود تا آخرین حدش اما بازم از خوابیده من کوچیکتر بود. کیره خوابیده من خدودا 10-11 سانته .
گفتم بیا جلو ببینم. اومد جلو کیرشو گرفتم تو دستم .
گفتم میدونی جق چیه؟
گفت نه !!!
گفتم بذار بهت نشون بدم. کیرشو گرفتمو عقب جلو کردم تا اینکه آبش اومد و با یه دستمال پاکش کردم !
گفتم دیدی؟؟
گفت آره خیلی حال داد .
تو همو حالات بودیم که بهش گفتم میدونی اون زنه کیه که میخوایم بکنیمش؟
گفت نه گفتم خاله رو میکنیم !
با تعجب گفت کودوم خاله؟
گفتم مامانت. یدفعه عصبانی شد و گفت نخیرم اصلا نمیشه مامانم نمیذاره .
گفتم بشین بابا الکی غیرتی نشو. این همه بابات مامانتو میکنه یه بارم ما میکنیمش !
گفت مامان چی میذاره و گفتم اونش با من. تازه به هم هم محرمیم تو پسریش منم خواهرزادشم. گناهم نکردیم .
یواش یواش مخشو زدم و اونم قبول کرد. خیلی بچه ساده ایه کلی تو دلم بهش خندیدم که جلوی خودش قراره مامانشو بکنیم. تازه اون شب دادم یه دور هم برام ساک زد و آبمو ریختم تو دهنش و اون تف کرد بیرون و منم با دستمال پاکش کردمو گفتم ولی حال میده ه .
فردا که جمعه بود و عموم خونه بود نمیشد کاری کرد .
شنبه که عموم صبحه زود رفت بیرون من طبق برنامه رفتم سراغه خالم.اونم تعجب کردو گفت ح خونس.(پسر خالم )
گفتم مسئله ای نیست. شروع کردم به در آوردن سوتین و شرتش. اونارو که در آوردم گفتم میخوای بازم با دوتا کیر بکنمت؟
گفت اگه بشه که خیلی خوبه!! فکر کرد بازم خیار با خودم آوردم .
یدفعه صدا زدم: ح بیا تو .
طبق قرار باید لخته لخت میومد تو اونم همین کارو کردش مامانش که این صحنه رو دید با تعجب به پسرش نیگا کرد و گفت: تو می خوای مامانتو بکنی؟؟؟ منم گفتم مگه چه اشکالی داره؟؟
گفتم حالا با دو تا کیر میکنیمت. به ح گفتم که بیاد جلو و کیرشو دادم دست مامانش که ساک بزنه. منم رفتم سراغه کسش و سینه هاش و شروع کردم به خوردنو خالم هنوز باورش نشده بود که پسرش میخواد بکنتش. یدفعه دیدم ح سر و صد کرد و همونجا تو دهن مامانش خالی شد. خالمم که کاملا حشری شده بود میگفت جووووون آبه پسرمه !!!
منم گفتم خاله حالا نوبته منه. ح رفت پایین و شروع کرد به خوردن کس مامانش بعده چند دقیقه گفتم خاله میخوایم بکنیمت .
اونم گفت قربون شما پسرا... میخوام جرم بدین!!! من خوابیدم زیر و کیرمو کردم تو کسه خالم ح هم از پشت با کمک مامانش کیرشو کرده بود تو کونش .
شروع کردیم به تلمبه زدن و خالم هم همش جیغ جیغ میکرد که وااااااااای ی ی دارم حال میکنم..... یه کیر تو کونمو یه کیر تو کسمه...... دارن جرم میدن .....
گفتم ح بیا جاهامون عوض. خاله گفت نه تازه دارم حال میکنم من به حرفش گوش نکردمو سریع جاهامونو عوض کردیم میدونستم که الاناست که آبه ح بیاد واسه همین محکم محکم مامانشو میکرد و لحظه ای که خواست کیرشو در بیاره من محکردم تو کونش و افتادم رو خالم اونم نتونست کیرشو از تو کسه مامانش در بیاره و همه آبشو خالی کرد اون تو خالم هم بد جور حشری بود میگفت: جووووون چقدر داغه دارم میسوزم .
منم که این صحنه رو دیدم محکم تر میکردمش و آخرش که داشت آبم میومد در آوردم کردم تو کسش و همشو اونجا خالی کردم خالم داشت از لذت از حال می رفت. کیرمو کشیدم بیرون و هممون افتادیم رو زمین. به خالم گفتم مهم نیست بچه دار شی؟؟
گفتش که لولشو بسته منم کلی ذوق کردم که از دفعه های بعد میریزم تو کسش .
اون 2-3 هفته ای که تو خونه خالم بودم هر موقع می خواستم از کسو کون میکردمش و ح هم همینطور. بعده اینکه برگشتم تهران تلفنی با ح حرف میزدم که میگفت هفته ای 3-4 با مامانشو میکنه و ازم کلی تشکر کرد. حالا واسه عید دوباره اصرار میکنم که بریم شهرستان تا بازم خالمو بکنم !!!
تابستون بود و ما رفته بودیم شهرستان که یه سری به خانواده مادرم زده باشیم. اونجا من دوتا خاله و یه مادربزرگ دارم. یکی از خاله هام دوتا دختر کوچولو و اون یکی خالم یه دختره کوچیک و یه پسر داره که یه سال از من کوچیکتره. من وقتی میرم اونجا میرم خونه اون خالم که پسر داره و دخترخالم هم میره خونه اون خالم که با خواهرم و اون یکی دختر خاله هام بازی کنه. خالم یه زنه 35 سالس با یه کونه خیلی بزرگ و سینه های خیلی گنده. قدش ولی کوتاه. پسر خالم هفته ای دو روز به مدت 3 ساعت کلاس داشت و من اون موقع با خالم تنها بودم. اون کونش که جلوی من بازی میکرد منو بد جوری حشری میکرد. یه بار که پسر خالم رفته بود کلاس دیدم خالم داره میره حموم. بالای دره حموم هم یه شیشه هستش که توی حموم کاملا پیداس.خالم هم معمولا جلوی من زیاد خودشو جمع و جور نمیکرد و از صحبتای مامانم فهمیده بودم که بین خواهر زاده هاش منو از همه بیشتر دوست داره. موقعی هم که خواستم واسه اولین بار که از سفر اومدیم ببینمش منو قشنگ تو سینه هاش فشار داد که سریع شق کردم. با خودم عهد کرده بودم که تو این سفر حتما بکنمش واسه همین اسپری هم همرام برده بودم.
خالم گفتش که اوم میره حموم منم پشته کامپیوتر بودم. تا اینو شنیدم منتظر شدم که بره حموم. رفتم سراغ لباس زیراش و یه جق مفصل روشون زدم و با یکیشون کیرمو تمیز کردم.حموم خالمینا تقریبا کوچیکه و اونا لباساشونو بیرون می پوشن و لباساشون بیرون از حموم میذارن که خیس نشه. منم رفتم و تمام لباسایی که خالم قراره بپوشرو بو کردمو مالیدم به کیرم و شرت و کرستشو جوری گذاشتم که بفهمه بهشون دست زدم. یدفعه یاد پنجره حموم افتادم و سریع پریدم یه صندلی آوردمو گذاشتم زیر پامو شروع کردم به دید زدن خالم. واااااااااای ی ی چه کونی داشت عجب سینه های گنده ای داشت. داشت خودشو میشست و اصلا متوجه من نبود منم شق کرده بودم اساسی. دیگه هیچی حالیم نشد و فقط داشتم نیگا میکردم. یدفعه آبو بستو داشت میومد حولشو ور داره منم سریع صندلیمو ور داشتم گذاشتم اونور.بعدش که از حموم اومد بیرون مطمئن بودم که فهمیده به شرتو کرستش دست زدم. گفتم من دارم میرم حموم خاله!!
پاشدم رفتم حومو و اونجا کلی با لباس زیرای خیس خالم حال کردم. خودمو شستم و یدفعه گفتم خاله میشه بیای پشته منو بشوری آخه با این لیفا عادت ندارم. منم که شق کرده بودم و از شرت همه چی معلوم بود.خالم اومد تو گفت دوش بزن رو شیر که خیس نشم منم همین کارو کردم. تا اومد تو چشمش به کیره باد کرده من افتاد و بی خیال خودشو نشون داد.منم پشتمو کردم بهش و گفتم اگه میشه پشته منو بشور. اونم شروع کرد گفت تموم شد گفتم اگه میشه پشت رونمم بشورین اونم شست گفتم اگه میشه پشتمو زیره آب هم بشورین قبول کرد و پشتمو شست گفت فرمایش دیگه ندارین گفتم چرا بی زحمت یه لحظه. گفت چی کار داری؟ گفتم یه سواله. گفت بپرس. شرتمو کشیدم پایین و گفتم اندازش از واسه عمو(شوهر خالم) بزرگتره یا کوچیکتره.با خنده گفت واسه تو بزرگتره اون موقع ها که پوشک بهت میبستم معلوم بود چی میشی. گفتم یه خواهش دیگه دارم ازت. گفت بگو. گفتم شما که منو خیلی دوس دارین منم شمارو خیلی دوس دارم میشه برام جق بزنین. یه نگاه بهم کرد که یعنی خیلی پروریی گفتش نه. گفتم تورو خدا. گفت نمیشه. گفتم فقط همین یه دفعه ما که سالی یه بار بیشتر همدیگرو نمیبینیم. گفت باشه فقط همین یه دفعه. کلی خوشحال شدم و پریدم بوسش کردم. گفت نکن خیس میشم!!! شروع کرد برام جق زدن. باورتون نمیشه که چه حالی میداد.گفتم میشه یذره چربش کنی که بیشتر حال بده. با یه نگاه باحال گفت که آره میشه!! یذره از آب دهنش ریخت روش .وااااااااااای ی ی ی ی چه حالی میداد.دیدم داره آبم میاد گفتم داره میاد اگه میشه بذار تو دستت بیاد. گفت باشه. منم با تمام فشار آبمو خالی کردم تو دستش انقدر فشارش زیاد بود که یذرش ریخت رو بلیزش من داشتم حال میکردم که گفت ببین چی کار کردی!! منم گفتم ببخشید. دستشو شست و بلیزشو همونجا در آورد و شستش. خالم با یه کرست جلوم داشت لباس میشست. منم با تمام پروگری دستمو کردم تو کرستشو با سینه هاش بازی میکردم اونم مخالفتی نکرد و بعد از اینکه لباسشو شست از حموم رفت بیرون و گفت فکر نکنی هر دفعه همین برنام هستشا!!!
از حموم که اومدم بیرون رفتم پیشه خالم یه بوسش کردم و گفتم ممنون.
گفت: دیگه از این خبرا نیست! تازه بلیزمم کثیف کردی.
ما میدونستم که خوشش اومده. منم از اون لحظه رفتم پی یک نقشه درستو حسابی که بکنمش. پنجشنبه ها عموم با دوستاش میرفت کوه و این پنجشنبه هم پسر خالم امتحان داشت بعدشم کلاس باید میرفت. منم گفتم به خودم که اگه امروز نکنم دیگه نمیتونم!!!
ساعت 6 بود که با خالم تنها شدم سریع پاشدم به کیرم اسپری زدم و رفتم یه خیار هم از تو یخچال ورداشتم و گذاشتم تو جیبم. رفتم تو اتاق خالم و دیدم خالم خوابه.(معمولا چون هوا گرم بود با شرتو کرست میخوابید) دیدم بعله ایندفعه هم مثل همیشه با شرتو کرست خوابیده.
منم پیرهنمو در آوردم شلوارمم همچنین خیارم ورداشتمو گذاشتم زیره بالش.
رفتم کنار خالم خوابیدم و یواش یواش خودمو بهش نزدیک کردم. با اولین تماسه بدنم با بدنش بیدار شد ولی خودشو به خواب زده بود.
منم دیدم که موقعیت جوره خودمو بهش نزدیک تر کردم دیگه نمیتونست تظاهر به خواب بودن کنه. یدفعه از جاش بلند شد و گفت تو چقدر پررویی.
گفتم خاله الان که کسی نیستش میتونیم مال هم باشیم.
گفت خفه شو بابا.
گفتم تورو خدا.
گفت خیلی پروریی.
منم سریع بغلش کردمو شروع کردم ازش لب گرفتن یه کاری میکرد که مثلا دوست نداره من بهش دست بزنم. منم سریع کرستو شرتشو در آوردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش چه آهو اوهی راه انداخته بود انقدر خوردم که خودش گفت بسه برو پایین تر!
منم رفتم سراغه اون کسش که انگار همین الان اصلاحش کرده بود. یدونه مو هم نداشت منم شروع کردم به خوردن کسش. از کسش همینجوری آب میومد منم با یک انگشت تو کسش کرده بودم و با دهن چوچولشو میخوردم. خیاری که آماده کرده بودمو ور داشتمو کردم تو کسش یه آه ه ه ه بلند کشید و بدنش لرزید فکر کنم به خاطر سردی خیاره بود.
با دهنم میخوردم و با خیاره کسشو میگاییدم دیگه آه کشیدناش تبدیل شده بود به جیغ و با یه لرزش ارضا شد.
گفتم چه طور بود خاله جون؟
گفت: عالی بود تا حالا همچین تجربه ای نداشتم انگار با دو نفر دارم حال میکنم.
گفتم شما نمیخوری؟؟
گفت چرا بده میخورم برات.
منم کیرمو دادم دستشو شروع کرد به ساک زدن. خیلی حال میداد.
بعده 5 دقیقه گفتم بسه. رفتم نشستم لای پاش و کردم تو کسش یه دفعه ای.
گفت: وحشی کسم جر خورد اندازه کیرتو ببین بعدا بکن تو کسم. منم اون تو یذره نیگر داشتم بعد شروع کردم به تلمبه زدن.
گفتم میخوای خیارم بکنم تو کونت گفت تا حالا تجربه نکردم دوتایی.
گفتم خیلی بهت حال میده!! گفتم به حال سجده به خواب تا بتونم راحت بکنمت. اونم اطاعت کرد.
اول با آب کسش خیارو چرب کردمو کردم تو کونش. یه آخ گفت که کلی حال کردم.
خیارو کامل کردم تو کونش که گفت بسه بکشش بیرون گفتم نه صبر کن حال میده. گفت نمیخوام درد داره. گفتم الان دردش خوب میشه.
یذره وایستادم بعدش شروع کردم به تلمبه زدن. میخواستم سرویسش کنم اساسی. گفتم خوبه. هیچی نگفت.
حالا وقتش بود که کیرمو بکنم تو کسش یه دفعه محکم یا تمتم توان کردم تو کسش نفسش بند اومده بود و تکون نمیخورد.
گفتم خوبه؟؟ حال میده؟؟ دارم کسو کونتو با هم میکنم!!!! یه دفعه اونم حشری شد.. آررره ... خوبه محکم تر بکن.... جرم بده.... منم محکمو محکم تر میکردمش تا جایی که حس کردم بازم داره ارضا میشه. کردمو کردم تا ارضا شد. گفتم حالا جاها عوض. کیرمو از تو کسش چپوندم تو کونش و خیارو کردم تو کسش. یه آخ دیگه گفت و آروم شد. عینه خر داشتم تلمبه میزدم. دستم خسته شده بودو داشت آبم میومد خیارو محکم کردم تو کسش و ولش کردم خیار رفت تو کسش و دستمو گذاشتم جلوش که در نیاد.
داشت دیگه التماس میکرد: بسمه... تورو خدا بسه... دارم جر میخورم... منم میگفتم : آره جر بخور....محکمتر میکردمش واقعا از حال رفته بود منم داشت آبم میومد کیرمو از تو کونش کشیدم بیرونو کرئم تو دهنش و همه آبمو تو دهنش خالی کردم و اونم مجبور شد همشو بخوره. گفتم یذره زور بزن تا خیاره در بیاد. زور که زد خیاره از تو کسش پرید بیرون. کیرمو که داشت میخوابید کردم تو کسشو خودم خوابیدم روش گفتم چه طور بود؟؟
گفت عالی بود فقط جای اون خیاره یه کیره دیگه بود بیشتر حال میداد. منم گفتم اونم به موقش. کیرمو از تو کسش کشیدم بیرونو خودمونو جمع و جور کردیم تا کسی شک نکنه!!!
شب که شد بدجوری کمر درد گرفته بودم و زود رفتم خوابیدم. پسر خالم که یه سال از من کوچیکتره ولی از نظر عقلی هیچی بارش نیست و احمقه یه ذره .
منم گفتم از این موقعیت استفاده کنم و کاری کنم دو نفری مادرشو بگائییم .
شب که اومد بخوابه گفتم یادته یه زمانی راجع به بچه دار شدنو اینجور چیزا با هم حرف میزدیم .
گفتش آره یادمه .
گفتم می خوای یه نفرو جور کنم که با هم بکنیمش .
گفت مگه میتونی .
گفتم آره به شرطه اینکه غیرتو اینجور چیزارو بذاری کنار .
گفت حالا تو بگو کیه بعد .
گفتم تو کاریت نباشه فردا جورش میکنم .
گفت باشه .
گفتم حالا که قراره فردا با هم بکنیمش کیرتو ببینم چقدره !
گفت اول تو نشون بده .
منم شلوارمو کشیدم پایینو کیرمو که خوابیده بود بهش نشون دادم گفتم حالا تو بکش پایین ببینم .
کشید پایین و کیرشو دیدم شق کرده بود تا آخرین حدش اما بازم از خوابیده من کوچیکتر بود. کیره خوابیده من خدودا 10-11 سانته .
گفتم بیا جلو ببینم. اومد جلو کیرشو گرفتم تو دستم .
گفتم میدونی جق چیه؟
گفت نه !!!
گفتم بذار بهت نشون بدم. کیرشو گرفتمو عقب جلو کردم تا اینکه آبش اومد و با یه دستمال پاکش کردم !
گفتم دیدی؟؟
گفت آره خیلی حال داد .
تو همو حالات بودیم که بهش گفتم میدونی اون زنه کیه که میخوایم بکنیمش؟
گفت نه گفتم خاله رو میکنیم !
با تعجب گفت کودوم خاله؟
گفتم مامانت. یدفعه عصبانی شد و گفت نخیرم اصلا نمیشه مامانم نمیذاره .
گفتم بشین بابا الکی غیرتی نشو. این همه بابات مامانتو میکنه یه بارم ما میکنیمش !
گفت مامان چی میذاره و گفتم اونش با من. تازه به هم هم محرمیم تو پسریش منم خواهرزادشم. گناهم نکردیم .
یواش یواش مخشو زدم و اونم قبول کرد. خیلی بچه ساده ایه کلی تو دلم بهش خندیدم که جلوی خودش قراره مامانشو بکنیم. تازه اون شب دادم یه دور هم برام ساک زد و آبمو ریختم تو دهنش و اون تف کرد بیرون و منم با دستمال پاکش کردمو گفتم ولی حال میده ه .
فردا که جمعه بود و عموم خونه بود نمیشد کاری کرد .
شنبه که عموم صبحه زود رفت بیرون من طبق برنامه رفتم سراغه خالم.اونم تعجب کردو گفت ح خونس.(پسر خالم )
گفتم مسئله ای نیست. شروع کردم به در آوردن سوتین و شرتش. اونارو که در آوردم گفتم میخوای بازم با دوتا کیر بکنمت؟
گفت اگه بشه که خیلی خوبه!! فکر کرد بازم خیار با خودم آوردم .
یدفعه صدا زدم: ح بیا تو .
طبق قرار باید لخته لخت میومد تو اونم همین کارو کردش مامانش که این صحنه رو دید با تعجب به پسرش نیگا کرد و گفت: تو می خوای مامانتو بکنی؟؟؟ منم گفتم مگه چه اشکالی داره؟؟
گفتم حالا با دو تا کیر میکنیمت. به ح گفتم که بیاد جلو و کیرشو دادم دست مامانش که ساک بزنه. منم رفتم سراغه کسش و سینه هاش و شروع کردم به خوردنو خالم هنوز باورش نشده بود که پسرش میخواد بکنتش. یدفعه دیدم ح سر و صد کرد و همونجا تو دهن مامانش خالی شد. خالمم که کاملا حشری شده بود میگفت جووووون آبه پسرمه !!!
منم گفتم خاله حالا نوبته منه. ح رفت پایین و شروع کرد به خوردن کس مامانش بعده چند دقیقه گفتم خاله میخوایم بکنیمت .
اونم گفت قربون شما پسرا... میخوام جرم بدین!!! من خوابیدم زیر و کیرمو کردم تو کسه خالم ح هم از پشت با کمک مامانش کیرشو کرده بود تو کونش .
شروع کردیم به تلمبه زدن و خالم هم همش جیغ جیغ میکرد که وااااااااای ی ی دارم حال میکنم..... یه کیر تو کونمو یه کیر تو کسمه...... دارن جرم میدن .....
گفتم ح بیا جاهامون عوض. خاله گفت نه تازه دارم حال میکنم من به حرفش گوش نکردمو سریع جاهامونو عوض کردیم میدونستم که الاناست که آبه ح بیاد واسه همین محکم محکم مامانشو میکرد و لحظه ای که خواست کیرشو در بیاره من محکردم تو کونش و افتادم رو خالم اونم نتونست کیرشو از تو کسه مامانش در بیاره و همه آبشو خالی کرد اون تو خالم هم بد جور حشری بود میگفت: جووووون چقدر داغه دارم میسوزم .
منم که این صحنه رو دیدم محکم تر میکردمش و آخرش که داشت آبم میومد در آوردم کردم تو کسش و همشو اونجا خالی کردم خالم داشت از لذت از حال می رفت. کیرمو کشیدم بیرون و هممون افتادیم رو زمین. به خالم گفتم مهم نیست بچه دار شی؟؟
گفتش که لولشو بسته منم کلی ذوق کردم که از دفعه های بعد میریزم تو کسش .
اون 2-3 هفته ای که تو خونه خالم بودم هر موقع می خواستم از کسو کون میکردمش و ح هم همینطور. بعده اینکه برگشتم تهران تلفنی با ح حرف میزدم که میگفت هفته ای 3-4 با مامانشو میکنه و ازم کلی تشکر کرد. حالا واسه عید دوباره اصرار میکنم که بریم شهرستان تا بازم خالمو بکنم !!!
کردن خاله
کردن خاله
سلام اگه داستان قبلی منو خونده باشید هم سلیقه هم مدل خونه مونه یه مارو میدونید یه بار دیگه میگم ما یه آشپزخونه داریم که بعد از اون یه پله میخوره و میره تو رختکن و حموم
خاله مادرم مهمونی اومده بود یه چند وقتی خونه ما یه روز بود صبح از خواب بیدار شدم اومدم پایین دیدم شیر آب واز سریع رفتم پشت در حموم دیدم بله خاله خانوم رفته حمام و مادرمم سر کار گفتم بابا دمت گرم سریع تلفن رو ورداشتم بهرام همسایه طبقه پایین مونو صدا کردم که بیاد بالا اومد و گفت قضیه چیه گفتم خالم خونمونه و رفته حمام خونه خالیه بیا یه چند تا عکس سکسی ببینیم نمی خواستم رک برم سر اصل مطلب یه چنتا عکس سکسی Granny دیدم و سر شوخی رو با بهرام واز کردم که آی خالتو بخورم و از این جور صحبتا اونم جواب مارو داد و شوخی شروع شد که گفت:
خالتو برم تو حموم بگیرم بکنم .خلاصه ما روفتیم تو آشپزخونه و خوابیدیم کف که از لای درز پله حمام تو رو ببینیم بهرام هم حشرش زده بود به تشر اونم میخواست ببینه که من بلندد شوم ووایسادم عقب و بهرام اومد جلو اون موقع رو 2 تا پاش نشسته بود داشت شیکمو و کس رو لیف میکشیدبهرام بنده خدا کف و خون قاطی کرده بود رو یه پهلوش خوابیده بود داشت نگاه میکردو جق میزد که گفتم بیا نوبت منه داشتم نگاه میکردم که بلند شد داشت صورتشو لیف میکشید چون کفی بود چشاشو بسته بود منم تو همون بین در رو یواشکی واز کردم و از فاصله یه متری کس خاله رو دید میزدیم تو همون بین یه کله آبه بهرام بد بخت اومد داشت کاره خاله تموم میشد که در رو دوباره بستم.
سریع بهرام اومد بخوابه که ببینه چه خبره از لای در که در رو باز کرد و خالم بهرام رو دید آقا بهرام یک دفعه ای بلند شد خدا وکیلی سرخ شد سفید شد کبود شد اما خالم منو ندید صبر کنید.
از خالم بگم یه خانوم 45 ساله طلاق گرفته یه تپول البته یه کم جوش جوشی
تا من اون صحنه رو دیدم سریع رفتم عقب و بهرام و خالم موندن فکر نمیکردم یه زن به اصتلاح مذهبی اون رفتار رو بکنه که گفت:
چرا زیر زیرکی بیا تو ریده بود به خودش به هر حال رفت تو حمام و در رو بست منم سریع رفتم ببینم چه خبره که دیدم کله این بد بخت رو داره به زور میکنه تو کسش که بخور و بخور بهرام که کیرش داشت از شق درد میترکید حالا از ترس خواب خواب بود اما از سر ناچار داشت میخورد نم نم بعد از 5 6 دقیقه که دیگه خالم داشت داد و بیداد میکرد کیر بهرام م بلند شد تو همین وضعیت یه دفعه شیرجه زد رو کیر بهرام آی داشت میخورد حالا دیگه آبم 10 بار بود که تا سر کیرم اومده بود و جلوش رو گرفته بودم هم خایم درد گرفته بود حشرم زده بود بالا بهرام لاشی هم که انگار منو یادش رفته بود دیگه دل رو زدم به دریا رفتم تو جفتشون شکه شدن خالم ریده بود به خودش با فش و بد بیراه ازم خواست برم بیرون سزیع بهرام رو بیرون کردم و خالمو با همون وضعیت از حموم کشنمش بیرون و آوردمش سر کامپیوتر مونده بود که میخوام چی کار کنم بنده خدا اونم حشرش خوابید اما من تازه وب رو وصل کردم شروع کردم به تنظیم کردن و نم نم با لب گرفتن و سینه هاش رو خوردن سکس رو باهاش شروع کردم اگه شما میدونستید این خانم چقدر حزب الهی بود عین اول من شکه میشدید. من اون موقع داشتم سینه های گندش رو میخوردم و با print scrn عکس مینداختم حالا اگه ببینم نظر مظراتون چطوره و بتونم عکس رو از نظر اطلاعاتی درستش کنم (سانسور) میذارمش بریم سر اصل مطلب.
نم نم داشت صداش در میومد و سر سینه اش صفت میشد گذاشتمش رو تخت و وب رو تنظیم کردم و با برنامه HyperCam داشتم فیلم میگرفتم یه سره رفتم سر کسش انقدر کس اش رو لیسیدم که قسم میخورد تو رو جون مادرت بیا بکن دیگه خلاصه رفتیم رو کار…..
ادامه دارد
عین سگ پریدم روش با یه دستم سینه هاش و میمالیدم و و لب میگرفتم هر دو مون رو پهلو خوابیده بودایم پاشو انداخت رو پام و قشنگ لاش واز شد بدون این که خودمون بخوایم کله کیرم رفت تو کس داغ داغ داغ خاله با یه کم زور قشنگ وارد شد تمام بدنش صفت شد ازم خواست تا تکون نخورم نم نم بعد از 1 2 دقیقه شروع کردم به تلمبه زدن از موقعی که تلمبه زدم تا آخر لبم رو لب اش بود خیلی حال میداد تجسم کنید با یه دست سینه های چاق خاله دستت باشه با یه دست هم کیرتو داری میذاری اون تو لبت هم که رو لب قلوه ایش باشه خلاصه یه 5 دقیقه ای بود که داشتم تلمبه میزدم
آخ چشتون روزه بد نبینه بد بد هم نه خوب بود همچین انگار آب جوش ریخته باشن رو کیرم وقتی لیرزید و ارضا شد سینه هاش شده بود سنگ کیر من هم سوخت اما از جنبه خودم خوشم اومد که تا 5 دقیقه بعدشم داشتم میتلمبیدم
خلاصه آقا بعد از ارضا شدنش اومدم روش داشتم تلمبه میزدم.
نمیدونم تجربه کشتی دارید یا نه اما برا بارانداز تو کشتی باید حریف تو انقدر صفت به دنده هاش فشار بیاری که دستش از تشک جدا شه آقا ایشون هم منو همچین گرفته بود تو بغلش فشار میداد که انم در اومد
بعدشم ارضا شدم آقا اون تو لیز انقدر لیز بود که فکر تلمبه زدن رو هم میکردی کیرت نا خود آگاه میرفت و میامد بیرون بعد از ارضا شدنم همچین با یه زن 29 سال از خودم بزرگتر عشق بازی میکردم که دیونه شده بود میزون تا یه ساعت فقط داشتیم لب و ماچ و ماچ بازی میکردیم آخر دیگه نا نداشتم بلند شم همون طوری کنارش افتاده بودم اومد در گوشم و گفت میخوام همیشه فقط برای خودم باشی و اومد ماچم کنه سریع روم رو برگردوندم طرفش و تبدیل شد به لب نم نم اون اومد روم داشت ریقم در میومد اما خیلی حال داد و ازم خواست تا برم خونه اون 3 ماه تابستون رو زندگی کنم الان یه 2 3 هفته اس کارمون شده عشق و صفا یه بار هم بهرام و آوردم که ناکام از دست نره اما حالا یه 3 طبقه خالی منو و خاله عشق و صفا.
سلام اگه داستان قبلی منو خونده باشید هم سلیقه هم مدل خونه مونه یه مارو میدونید یه بار دیگه میگم ما یه آشپزخونه داریم که بعد از اون یه پله میخوره و میره تو رختکن و حموم
خاله مادرم مهمونی اومده بود یه چند وقتی خونه ما یه روز بود صبح از خواب بیدار شدم اومدم پایین دیدم شیر آب واز سریع رفتم پشت در حموم دیدم بله خاله خانوم رفته حمام و مادرمم سر کار گفتم بابا دمت گرم سریع تلفن رو ورداشتم بهرام همسایه طبقه پایین مونو صدا کردم که بیاد بالا اومد و گفت قضیه چیه گفتم خالم خونمونه و رفته حمام خونه خالیه بیا یه چند تا عکس سکسی ببینیم نمی خواستم رک برم سر اصل مطلب یه چنتا عکس سکسی Granny دیدم و سر شوخی رو با بهرام واز کردم که آی خالتو بخورم و از این جور صحبتا اونم جواب مارو داد و شوخی شروع شد که گفت:
خالتو برم تو حموم بگیرم بکنم .خلاصه ما روفتیم تو آشپزخونه و خوابیدیم کف که از لای درز پله حمام تو رو ببینیم بهرام هم حشرش زده بود به تشر اونم میخواست ببینه که من بلندد شوم ووایسادم عقب و بهرام اومد جلو اون موقع رو 2 تا پاش نشسته بود داشت شیکمو و کس رو لیف میکشیدبهرام بنده خدا کف و خون قاطی کرده بود رو یه پهلوش خوابیده بود داشت نگاه میکردو جق میزد که گفتم بیا نوبت منه داشتم نگاه میکردم که بلند شد داشت صورتشو لیف میکشید چون کفی بود چشاشو بسته بود منم تو همون بین در رو یواشکی واز کردم و از فاصله یه متری کس خاله رو دید میزدیم تو همون بین یه کله آبه بهرام بد بخت اومد داشت کاره خاله تموم میشد که در رو دوباره بستم.
سریع بهرام اومد بخوابه که ببینه چه خبره از لای در که در رو باز کرد و خالم بهرام رو دید آقا بهرام یک دفعه ای بلند شد خدا وکیلی سرخ شد سفید شد کبود شد اما خالم منو ندید صبر کنید.
از خالم بگم یه خانوم 45 ساله طلاق گرفته یه تپول البته یه کم جوش جوشی
تا من اون صحنه رو دیدم سریع رفتم عقب و بهرام و خالم موندن فکر نمیکردم یه زن به اصتلاح مذهبی اون رفتار رو بکنه که گفت:
چرا زیر زیرکی بیا تو ریده بود به خودش به هر حال رفت تو حمام و در رو بست منم سریع رفتم ببینم چه خبره که دیدم کله این بد بخت رو داره به زور میکنه تو کسش که بخور و بخور بهرام که کیرش داشت از شق درد میترکید حالا از ترس خواب خواب بود اما از سر ناچار داشت میخورد نم نم بعد از 5 6 دقیقه که دیگه خالم داشت داد و بیداد میکرد کیر بهرام م بلند شد تو همین وضعیت یه دفعه شیرجه زد رو کیر بهرام آی داشت میخورد حالا دیگه آبم 10 بار بود که تا سر کیرم اومده بود و جلوش رو گرفته بودم هم خایم درد گرفته بود حشرم زده بود بالا بهرام لاشی هم که انگار منو یادش رفته بود دیگه دل رو زدم به دریا رفتم تو جفتشون شکه شدن خالم ریده بود به خودش با فش و بد بیراه ازم خواست برم بیرون سزیع بهرام رو بیرون کردم و خالمو با همون وضعیت از حموم کشنمش بیرون و آوردمش سر کامپیوتر مونده بود که میخوام چی کار کنم بنده خدا اونم حشرش خوابید اما من تازه وب رو وصل کردم شروع کردم به تنظیم کردن و نم نم با لب گرفتن و سینه هاش رو خوردن سکس رو باهاش شروع کردم اگه شما میدونستید این خانم چقدر حزب الهی بود عین اول من شکه میشدید. من اون موقع داشتم سینه های گندش رو میخوردم و با print scrn عکس مینداختم حالا اگه ببینم نظر مظراتون چطوره و بتونم عکس رو از نظر اطلاعاتی درستش کنم (سانسور) میذارمش بریم سر اصل مطلب.
نم نم داشت صداش در میومد و سر سینه اش صفت میشد گذاشتمش رو تخت و وب رو تنظیم کردم و با برنامه HyperCam داشتم فیلم میگرفتم یه سره رفتم سر کسش انقدر کس اش رو لیسیدم که قسم میخورد تو رو جون مادرت بیا بکن دیگه خلاصه رفتیم رو کار…..
ادامه دارد
عین سگ پریدم روش با یه دستم سینه هاش و میمالیدم و و لب میگرفتم هر دو مون رو پهلو خوابیده بودایم پاشو انداخت رو پام و قشنگ لاش واز شد بدون این که خودمون بخوایم کله کیرم رفت تو کس داغ داغ داغ خاله با یه کم زور قشنگ وارد شد تمام بدنش صفت شد ازم خواست تا تکون نخورم نم نم بعد از 1 2 دقیقه شروع کردم به تلمبه زدن از موقعی که تلمبه زدم تا آخر لبم رو لب اش بود خیلی حال میداد تجسم کنید با یه دست سینه های چاق خاله دستت باشه با یه دست هم کیرتو داری میذاری اون تو لبت هم که رو لب قلوه ایش باشه خلاصه یه 5 دقیقه ای بود که داشتم تلمبه میزدم
آخ چشتون روزه بد نبینه بد بد هم نه خوب بود همچین انگار آب جوش ریخته باشن رو کیرم وقتی لیرزید و ارضا شد سینه هاش شده بود سنگ کیر من هم سوخت اما از جنبه خودم خوشم اومد که تا 5 دقیقه بعدشم داشتم میتلمبیدم
خلاصه آقا بعد از ارضا شدنش اومدم روش داشتم تلمبه میزدم.
نمیدونم تجربه کشتی دارید یا نه اما برا بارانداز تو کشتی باید حریف تو انقدر صفت به دنده هاش فشار بیاری که دستش از تشک جدا شه آقا ایشون هم منو همچین گرفته بود تو بغلش فشار میداد که انم در اومد
بعدشم ارضا شدم آقا اون تو لیز انقدر لیز بود که فکر تلمبه زدن رو هم میکردی کیرت نا خود آگاه میرفت و میامد بیرون بعد از ارضا شدنم همچین با یه زن 29 سال از خودم بزرگتر عشق بازی میکردم که دیونه شده بود میزون تا یه ساعت فقط داشتیم لب و ماچ و ماچ بازی میکردیم آخر دیگه نا نداشتم بلند شم همون طوری کنارش افتاده بودم اومد در گوشم و گفت میخوام همیشه فقط برای خودم باشی و اومد ماچم کنه سریع روم رو برگردوندم طرفش و تبدیل شد به لب نم نم اون اومد روم داشت ریقم در میومد اما خیلی حال داد و ازم خواست تا برم خونه اون 3 ماه تابستون رو زندگی کنم الان یه 2 3 هفته اس کارمون شده عشق و صفا یه بار هم بهرام و آوردم که ناکام از دست نره اما حالا یه 3 طبقه خالی منو و خاله عشق و صفا.
Wednesday, May 7, 2008
Subscribe to:
Posts (Atom)